نتایج جستجو برای عبارت :

آقا از هرطرف بخونی آقاست _سید القائد

☑نام : سید علی☑نام خانوادگی   : حسینی خامنه ای☑نام پدر : سید جواد☑تاریخ تولد به فرموده خودشان :٢٩ / ٠١/ ١٣١٨☑تاریخ تولد در شناسنامه :٢٤ / ٠٤ / ١٣١٨☑محل تولد : خراسانبعضیا بهش میگن " آیت الله "بعضیا میگن " آقای خامنه ای "بعضیا هم مثل برادر های لبنان و سوریه و عراق میگن:" سیدنا القائد " ، اما ما بهش میگیم✅" آقا " ما بهش میگیم "آقا"..."آقا" رو از هر طرف که بخونی آقاست!✅فدایی زیاد داره.پابرهنه ها بیشتر دوستش دارن۳۰ساله داره ایرانو،با تمام شرایط عجیب غر
إن الفتن والأحداث التی تجری على أمتنا الإسلامیة تثبت أن كل حركة شعبیة فی أی مكان، إن كانت غیر مرتبطة بالقیادة الشرعیة المتمثلة بولیّ امر المسلمین الإمام الخامنئی دام ظله، فمصیرها الانحراف عن أهدافها. فلا سبیل أمامها إلا أن تُسرَق أو یندسّ بین جمهورها من یحرفها عن أهدافها وأغراضها الأصیلة الأولى، ومن ثَمّ لا یجنی الشعب من ثورته ما كان یرجو. لم تكن سنن الله تسمح بنجاح شعب وغلبته على أعدائه من دون قائد. ومما لا شك فیه أنه إن اتُّبِع القائد ا
ماذا قال قائد الثورة عن احداث العراق ولبنان الاخیرة؟
 الأربعاء ٣٠ أکتوبر ٢٠١٩ - ٠٩:١٣ بتوقیت غرینتش
 
زار قائد الثورة الاسلامیة آیة الله السید علی خامنئی صباح الیوم الاربعاء جامعة "خاتم الانبیاء (صلى الله علیه وآله)" للدفاع الجوی لرعایة مراسم تخریج دفعة جدیدة من ضباط الجیش الایرانی.
 
العالم - ایران
وخلال هذه الزیارة التی قام بها لجامعة "خاتم الانبیاء (صلى الله علیه وآله)" للدفاع الجوی رعى القائد العام للقوات المسلحة مراسم مشترکة لتخریج د
چشمهایم به تماشای تو اینجا ماندههرطرف شور تماشای تو زیبا ماندهدرسرم شوق وصال است ومن می دانمدیده بر در به تمنای تو یکتا ماندهعاشقم سهم من از عاشقی ودلبری امعشق وهم صحبتی با تو به شبها ماندهمی   نخواهم ز سبوی ونه زجام صهباباده نو شم من از آن ساغر پیدا ماندهشاعر عشقم وبا شوق وصال تو خوشمدلخوشم عشق تو در جان ودلم جامانده
چشمهایم به تماشای تو اینجا ماندههرطرف شور تماشای تو زیبا ماندهدرسرم شوق وصال است ومن می دانمدیده بر در به تمنای تو یکتا ماندهعاشقم سهم من از عاشقی ودلبری امعشق وهم صحبتی با تو به شبها ماندهمی   نخواهم ز سبوی ونه زجام صهباباده نوشم من از آن ساغر پیدا ماندهشاعر عشقم وبا شوق وصال تو خوشمدلخوشم عشق تو در جان ودلم جامانده
تبلیغ تفکر و اندیشه رهبر ایرانی در لبنان
بانوان لبنانی که در دایره اسلامی و به ویژه شیعی قرار دارند، معمولاً سخنرانی ‌های السید القائد (حفظه الله) را دنبال می ‌کنند. به ویژه اینکه حزب‌الله لبنان و مؤسسات وابسته به آن بر روی موضوعات تبلیغی و فرهنگی اندیشه ‌های ایشان تمرکز دارند. از همین روی، این مؤسسات سخنرانی های السید القائد را ترجمه کرده و پس از چاپ، میان مردم توزیع می ‌کنند. حتی سخنرانی ‌های تلویزیونی و رادیویی ایشان توسط این نهادها ت
ما معنى البصیرة فی المفهوم الدینی؟ 
الامام الخامنایی: البصیرة والاخلاص والعمل وفق المتطلبات هی معاییر الحرکة التعبویة
البصیرة الحسینیة فی کلام القائد
السید القائد: الإمام الحسین هو حامل لواء البصیرة والصمود
صناعة البصیرة - السید القائد علی الخامنئی 
1:43
 
البصیرة-السید القائد علی الخامنئی(دام ظله) 
1:06
 
تربیت دینی کودک؛ پدیدآور: محی‌الدیم حائری شیرازی؛ ناشر: دفتر نشر معارف؛ تعداد صفحات: 220
در روایت آمده است که از تولد تا هفت سالگی فرزند را چنان تربیت کنید که انگار با سید و آقا طرف هستید؛...معنیِ آقاییِ طفل این نیست که چون آقاست، هر کاری هم که برایش مضر است انجام دهد. خیر! کدام سید و آقاست که بخواهد راه اشتباهی برود و بلدچی و راهنما به دلیل آقابودن او، وی را به حال خود بگذارند؟ طبیب به آقا امر و نهی می‌کند و بایدها و نبایدها را مطرح می‌کند؛ اما
بازکن پنجره دل مه رحمت زیباست/همه فیض وکرم بهر مسلمان آنجاست/وقت افطارو سحرجلوه نورانی دل/قطره اشکی بچکان مزد بشربا یکتاست/گشته قرآن خدا زمزمه هرمحفل/همه ازبرکت حیدرکه علی ومولاست/لذت ذکرودعا بارقه ای تاملکوت/باولایت همه خلقت ودین پابرجاست/میشود لایق دیدار همان عبد خدا/گریه نیمه شبی خاطراز عاشوراست/مهدی فاطمه آید به تسلای علی/لشکرخامنه ای بهرظهور آقاست/
ما معنى البصیرة فی المفهوم الدینی؟ 
الامام الخامنایی: البصیرة والاخلاص والعمل وفق المتطلبات هی معاییر الحرکة التعبویة
التمهید للظهور یحتاج الى صبر على حد البصیرة وبصیرة على حد الصبر
البصیرة الحسینیة فی کلام القائد
 بناهیان :البصیرة السیاسیة هی ما ینجی سفینة الثورة الإسلامیة من العواصف
السید القائد: الإمام الحسین هو حامل لواء البصیرة والصمود
صناعة البصیرة - السید القائد علی الخامنئی 
1:43
 
البصیرة-السید القائد علی الخامنئی(دام ظله) 
1:
نام : من زنده امنویسنده : معصومه آباد
انتشارات : بروجتوصیحات :این کتاب زندگینامه اسیرایرانی از کودکی تا زمان آزادی معصومه آباد است که درسال های اول جنگ اسیر میشود و حدود ۲ الی۳ سال را در اسارت به سر میبرداین کتاب دارای «۶۳۸» صفحه است ومناسب گروه سنی ( د و ه) میباشدقطعه ای از کتاب :پی در پی صدای ضربه های سلول های دیگر را بر دیوار سلول میشنیدیم که بانگرانی میپرسیدند چراجواب نمیدهید میخواستیم بگوئیم سرمان شلوغ است وسرگرم مردنمان هستیم به هرطرف ک
_____________________________________________________________________________________________________________________
تربیت دینی کودک
پدیدآور: محی‌الدین حائری شیرازی
ناشر: دفتر نشر معارف؛ تعداد صفحات: 220
در روایت آمده است که از تولد تا هفت سالگی فرزند را چنان تربیت کنید که انگار با سید و آقا طرف هستید؛...معنیِ آقاییِ طفل این نیست که چون آقاست، هر کاری هم که برایش مضر است انجام دهد. خیر! کدام سید و آقاست که بخواهد راه اشتباهی برود و بلدچی و راهنما به دلیل آقابودن او، وی را به حال خود بگذارند؟ طبیب
استاد رائفی پور: 
سردار سلیمانی نماد غرور ملی ما بود امریکا درب مذاکره با ایران را برای همیشه بستخون پاک او و ‎ابو مهدی المهندس برای دو ملت وحدت آفرین است و به شجره طیبه مقاومت جانی دوباره می دهدانتقام سختی در پیش است هم از [دولت] امریکا و هم یارانشپس از این هیچ کدام در خاورمیانه امنیت نخواهند داشت
General Soleimani was the symbol of our national honor America shut the door of negotiation with Iran forever His and Abu Mahdi alMuhandis’s pure blood brings unity for two nations and irrigates the tree of resistanceA severe revenge is coming for both U.
استاد رائفی پور: 
سردار سلیمانی نماد غرور ملی ما بود امریکا درب مذاکره با ایران را برای همیشه بستخون پاک او و ‎ابو مهدی المهندس برای دو ملت وحدت آفرین است و به شجره طیبه مقاومت جانی دوباره می دهدانتقام سختی در پیش است هم از [دولت] امریکا و هم یارانشپس از این هیچ کدام در خاورمیانه امنیت نخواهند داشت
General Soleimani was the symbol of our national honor America shut the door of negotiation with Iran forever His and Abu Mahdi alMuhandis’s pure blood brings unity for two nations and irrigates the tree of resistanceA severe revenge is coming for both U.
۸ ژانویه ۲۰۲۰
بعدا بخون چه اتفاقایی افتاد. هنوز نمیدونیم چرا هواپیمای اوکراینی سقوط کرد. صبح از خبر حمله به پایگاههای امریکا بیدار شدم و خوابم نبرد. از ۸ بیدارم. ولی کم درس خوندم. چاق شدم. اپ ورزشی نصب کردم. مخصوص چربی‌های شکم. هی قهوه خوردم از صبح. از مراسم آقاست. تنبلیم میشد خودم قهوه درست کنم خوب شد اوردن‌.
کلافه شدم. توییتر رو پاک کردم و نصب کردم و پاک کردم. درمورد اینستاگرام یکبار بیشتر اینکارو انجام دادم. مامان زنگ زده تمیزکار برای ساعت
نام کتاب : « من زنده ام »نویسنده : معصومه آباد
انتشارات : بروجتوصیحات :این کتاب زندگینامه اسیرایرانی به نام معصومه آباد از زمان کودکی تا زمان آزادی ایشان است که درسال های اول جنگ اسیر میشود و حدود ۲ الی۳ سال را در اسارت به سر میبرداین کتاب دارای «۶۳۸» صفحه است ومناسب گروه سنی ( د و ه) میباشدقطعه ای از کتاب :پی در پی صدای ضربه های سلول های دیگر را بر دیوار سلول میشنیدیم که بانگرانی میپرسیدند چراجواب نمیدهید میخواستیم بگوئیم سرمان شلوغ است وسرگر
نام کتاب : « من زنده ام »نویسنده : معصومه آباد
انتشارات : بروجتوصیحات :این کتاب زندگینامه اسیرایرانی به نام معصومه آباد از زمان کودکی تا زمان آزادی ایشان است که درسال های اول جنگ اسیر میشود و حدود ۲ الی۳ سال را در اسارت به سر میبرداین کتاب دارای «۶۳۸» صفحه است ومناسب گروه سنی ( د و ه ) یا همان هفتم تا دوازدهم میباشد
قطعه ای از کتاب :پی در پی صدای ضربه های سلول های دیگر را بر دیوار سلول میشنیدیم که بانگرانی میپرسیدند چراجواب نمیدهید میخواستیم بگ
اصولا علی که سرما میخوره، میبرمش پزشک اطفال. 
اگه خدایی نکرده عفونت خاص و زیادی داشته باشه که نسخه ی پزشک رو تمام و کمال اجرا میکنم. 
ولی اگه بگه : "عععیییی... نه... خیلی عفونت نداره... " و شل و ول بنویسه چرک خشک کن، خودم نسخه رو عوض میکنم :| 

سفکسیمِ موردنظر رو حذف کرده و به جاش دمکرده ی آویشن-بنفشه به انضمام مقداری چهارتخمه میگنجونم توی نسخه. 
یعنی اگه نسخه ی ترکیبیِ من و دکتر رو ببینید این میشه:
شربت سرماخوردگی: هر هشت ساعت
شربت سیتریزین: هر شب
آوی
پرسپولیس ، ای موشک سرخ وطن ، یاقوت ایران
پرسپولیس، ای سرخی خون رگ پیرو جوانان
متّحد هستید و باهم ، ارتشی جنگنده ، همدل
آتش توپخانه را روشن کنید ای گلعزاران
جای جای کشور از عشق شما دارد سخن ها
تا به قُلّه یک قدم مانده و یک بازی به میدان
می رسد از هرطرف سوی شما احساس مثبت
از تمام خانه ها ، شهر و ده و استان به استان
نامتان رُعب آور است در خانه تنگ  رقیبان
مرد میدانهای سخت هستید و عشق دوستداران
سلطنت بر آسیا در انتظار سینه سرخان
کرده اید السدّ قلدر
انگار مستضعفین باور ندارند که در همین کشور در مقابل قلدرمآبان در حال تقابل و رویارویی هستند! انگار حواسشان نیست که هر کدام از دو طیف می خواهند کار را از دست طیف دیگر خارج کند!
می گویند: آنطور که می خواستیم نشد، دیگر رأی نمی دهیم! این حرف را کسانی می زنند که رأی ندادن آنها فقط به قوت بیشتر طیف مستکبرین داخلی منجر می شود. در رأی به کاندیدای خودی اهمال می کنند. کار به دست کاندیدای طیف مقابل می افتد. بعد تعجب می کنند که چرا دارد کار پیچیده تر می شود!
سلام
 
دلم برا اینجا تنگ شده بود 
فکر کنم یک ماهی هست که نیومدم  
ده روز نبود که از کاشون رفته بودم ولی الان که اومدم انگار داخل دانشگاه احساس غربت میکنم نمیدونم چرا هنوز میرم کارگاه تا آروم بشم 
دلیل این دل آشوبی و غربت و نمیتونم درک کنم ولی خب چرا  شایدم بدونم 
وقتی ببینی همه آماده کربلا میشن ولی تو......
 
دلم هلاک نگاه آقاست
حسین جان ........
 
آقا جان دلم و میشکونن  پارسال از غربت اربعین  دستم به کاری نمیرفت ولی دلخوشیم جامعه بود 
ولی الان واقع
با افتخار می‌گویند آقا را از هر طرف که بنویسی آقاست، راست می‌گویند درد را از هر طرف که بنویسی درد است. حکایت ایران ما دخترکی زخمی بود که از جور ظالم به حاکم شرع پناه برد و خونین‌تر بازگشت. مفتی گفته بود به خون خواهی قیام خواهد کرد، بیچاره ایران! راست را از راست تشخیص نداده بود. حالا دیگر فقط از کف پای ایران خون نمی‌چکد، از این پای ایران تا آن پای ایران، نذری خون می‌دهند، از این ستون تا آن ستون، تو خود دانی با کدام اِعراب فرج است.
دبیرکل حزب الله لبنان، حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصرالله (دامت برکاته)، در پاسخ به سؤالی درباره‌ی شیرین‌ترین خاطره‌اش از دیدارهایی که با رهبر انقلاب داشته است، به ذکر یکی از خاطراتش با ایشان پرداخت و گفت:
«در سال‌های ۱۹۹۷ و ۱۹۹۸ به‌دلیل سختی‌ها، چالش‌ها و خطرات بسیار، مراحل سختی را سپری می‌کردیم و خسته شده بودیم. طبیعتاً آن موقع من جوان بودم، محاسنم کاملاً سیاه بود و باری که بر دوش داشتم، فراتر از طاقتم بود... یک بار که به ایران سفر
دبیرکل حزب الله لبنان، حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصرالله (دامت برکاته)، در پاسخ به سؤالی درباره‌ی شیرین‌ترین خاطره‌اش از دیدارهایی که با رهبر انقلاب داشته است، به ذکر یکی از خاطراتش با ایشان پرداخت و گفت:
«در سال‌های ۱۹۹۷ و ۱۹۹۸ به‌دلیل سختی‌ها، چالش‌ها و خطرات بسیار، مراحل سختی را سپری می‌کردیم و خسته شده بودیم. طبیعتاً آن موقع من جوان بودم، محاسنم کاملاً سیاه بود و باری که بر دوش داشتم، فراتر از طاقتم بود... یک بار که به ایران سفر
دخترک یه گوشه کز کره بود و تو عالم خودش سیر میکرد
جلو رفتم و علت پرسیدم
گفت میخوایم از اینجا بریم... مجبوریم بریم... محل کار بابام عوض شده! مامانم ولی همه ش گریه میکنه مامان بزرگم میگه دخترم! قسمت آباده دیگه، چاره ای نیست باید رفت!
حاج اقا! قسمت آباد جای خیلی بدیه؟!
گفتم اوووه خبر ندارین مگه؟! برو مامان و مامان بزرگتم بگو قسمت آباد اسم قبلی اونجا بوده! اون وقت آره ظاهرا جای خیلی خوبی نبوده الان ولی اسمش شده حکمت آباد!!
از وقتی اسمشو عوض کردند خیلی ج
بیاید برای همدیگه دعا کنیم تا به حاجت های قشنگ و رنگا رنگمون برسیم...اولین دعای همون که ظهور آقاست...اصلا من میگم دیگه اگه اقا بیاد مگه ما چیز دیگه ای هم میخوایم؟چقدر دنیای بعد ظهور قشنگه :)
دومین دعا هم سلامتی برای مادر پدر ها و همه مردم عزیز کشور اصلا همه مردم جهان به جز ترامپ:)
بیاید همگی دعاکنیم  دیگه هیچ جنگی نباشه و همه با صلح زندگی کنند:)
بیاید دعا کنیم برا اون بچه ای که شبا تو خیابون میخوابه...
برای اون بچه ای که مامان و باباش از هم جدا شدنن
هر صبح که چشم باز میکنیم 
کاممون تلخ میشه... 
دلم میخواد دیگه چشم باز نکنم! 
اما این منطقی نیست! 
اما عمیقا دلم میخواد تو این شرایط سکوت کنم
وارد دوران دشواری از نبرد امنیتی و شناختی شده ایم
ان شاءالله که ظهور نزدیکه
حاج قاسم یار رهبر بود به شدت ولایی بود
فعلا تنها چراغ روشن تو این مملکت حضرت آقاست
گوشم به دهان رهبرمه فقط! 
وسلام
به دوستای انقلابی و ضد انقلابی خودم میگم یکم سکوت کنیم و تحلیل نکنیم تا همه چی مشخص بشه
احساسات خودمون و کنترل کنیم
عالم همه قطره و دریاست حسین
 خوبان همه بنده و مولاست حسین
ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش
از بس که کَرَم دارد و آقاست حسین
 
 
سلام به همه ی دوستان گل پاتوقی ایام سوگواری ماه محرم رو به همه تسلیت میگم ان شاالله تو این ماه هرچی از خدا خواستید بهتون بده منم التماس دعا دارم ازتون برای مریضا مونم دعا کنید دوستای گل
 
راستی قبلنا ماتوقمون شلوغ تربودا چرا دیگه نظرات کم شدهمسابقمون هنوز سرجاشه لطفا بازم ایده بدید واسه مسابقه مون منظرم ان شاالله مساب
انگار مستضعفین باور ندارند که در همین کشور در مقابل قلدرمآبان در حال تقابل و رویارویی هستند! انگار حواسشان نیست که هر کدام از دو طیف می خواهند کار را از دست طیف دیگر خارج کند!
می گویند: آنطور که می خواستیم نشد، دیگر رأی نمی دهیم! این حرف را کسانی می زنند که رأی ندادن آنها فقط به قوت بیشتر طیف مستکبرین داخلی منجر می شود. در رأی به کاندیدای خودی اهمال می کنند. کار به دست کاندیدای طیف مقابل می افتد. بعد تعجب می کنند که چرا دارد کار پیچیده تر می شود!
روزی که قرار بود صیغه محرمیت بخوانیم بعد از محرم شدن به اتفاق خانواده‌های‌مان رفتیم یک ‌امام‌زاده زیارت  و بعد هم بیرون امام‌زاده نشستیم با هم صحبت کنیم  من که کنارش نشسته بودم، انگار کر بودم اصلاً هیچی نمی‌شنیدم، اما یادم هست خیلی از رهبر صحبت کردند بعد از عقد از اعتقاداتش گفت و از صحبت کردنش مشخص بود که خیلی طرفدار سرسخت آقاست  شدیداً نسبت به حضرت آقا غیرتی بود همه می‌گفتند «آقا ابوالفضل اصلاً ناراحت نمی‌شود واقعاً کسی ناراحتی آقا
سلام خدمت دوستان گل
من ۲۱ سالمه، امسال سال آخر پرستاری ام، تقریبا یک سال پیش یکی از همکلاسی هام که ازم یک سال بزرگتره و موقعیت خوبی داره، بهم ابراز علاقه کرد و رسما خواست که به خواستگاری بیان. منم چون پارسال کمی دو دل بودم جواب منفی بهشون ندادم و جواب مثبت هم ندادم گفتم فعلا نمیتونم چیزی بگم . 
رفته رفته بهشون علاقه مند شدم، پسر به روز و باکلاسیه، خیلی هم متین و آقاست و تو این یک سال که شماره منو داره حتی یک بار هم نشده مزاحمت ایجاد کنه یا پیامی
چقدر نام تو زیباست اباعبدالله
 

چقدر نام تو زیباست اباعبدالله
                                   چشم تو خالق دنیاست اباعبدالله
زائر کرب وبلا حق شفاعت دارد
                                 قطره در کوی تو دریاست اباعبدالله
دستگیری ز گدا گردن هر ارباب است
                                   کار ما دست تو آقاست اباعبدالله
مستجاب است دعا گوشه‌ی شش‌گوشه‌ی تو
                                  حرمت عرش معلی‌ست اباعبدالله
هر کسی دا
وزن شعر:
"مَفعولُ مَفاعیلُ فَعولُن، مَفعولُ فَعولُن"
خورشید، نهان گشته ز انظار، انگار نه انگار
ماییم همان قوم گرفتار، انگار نه انگار
مستانه به دنبال گناهیم، در ظلمت چاهیم
او مانده ولی منتظر یار، انگار نه انگار
جز جرم و خطا هیچ نداریم، شرمنده ی یاریم
خون شد دل زهرایی دلدار، انگار نه انگار
در نافله اش فکر احباست، آن قدر که آقاست
انگار نبودیم خطاکار، انگار نه انگار
گفتیم عزدار بتولیم، با آل رسولیم
گفتند خوش آمد به گنهکار، انگار نه انگار
شب ها
گرچه میان مُلک رضا رعیتی بدم
اما هنوز خیره سوی عکس گنبدم
هجر حرم صدای مرا در می آورد
با چشم خیس، پاره گریبانِ مشهدم
دیشب شکست بغض من و در تخیلم...
در صحن جامعِ رضوی اش قدم زدم
با چشم خیس جامعه خواندم نفس نفس
رفتم به پایبوسی سلطان قدم قدم
وقتی نسیم، روی سرم دست می کشید
شاید خودش رسید برای خوشامدم
ریزه خورِ رضایم و بیچاره می شوم...
یک دم خدا نکرده اگر که نخواهدم
با ذکر یا امام رضا کیف می کنم
هر صبح و شام بر صلواتش مقیدم
در آرزوی خدمت و سلمانی اش شدن
د
سلام
ثانیه ها واقعا در حال گذرن و فقط باید زندگی کرد 
این هفته واقعا هم خودم پر حرف بودم و هم بچه ها شبا آخر شب میومدن با هم حرف میزدیم چقدر حرف توی این دو روزه بچه ها برام زدن هر کدوم به یه جور و حالی
درسا هم که واقعا دیوونم کردن بابا این حجم واقعا بی سابقه س بازم شکر
و اما جایی شنیدم که گفت دلتنگی زبان نفهم ترین حس دنیاست حالا هی واسش دلیل بیار
(ولی اگه تورو نداشتم تو دانشگاه چیکار میکردم چقدر خوب شد که توی عملیات بدر شرکت کردی چقدر خوبه که آ
 بسم الله الرحمن الرحیم
#تشکیل_امه_واحدة 
#القسم_1
تشکیل أُمّة واحدة ، أهم حاجة أساسیة للعالم الإسلامی
☘️قال الإمام الصادق علیه السلام : ...سبحان الله أما تحبون أن یظهر الله تبارک وتعالى الحق والعدل فی البلاد ویجمع الله الکلمة ویؤلف الله بین قلوب مختلفة،….(الکافی: 332/1)
✅ "اَینَ مُوَلِّفُ شَملِ الصَّلاحِ و الرِّضا" (مقطع من دعاء الندبة)
✍️ بما أننا أمّة واحدة ینبغی أن نشکل بأقرب وقت ممکن حضارة إسلامیة متحدة حدیثة ، لإعداد أرضیة الظهور وطل
_ بالاخره درس خوندنم از امروز با دو صفحه خوندن شروع شد،هرکار کنم از درسم نمیتونم بگذرم ، هرچند تموم نشده باید فصل اختلالات اضطرابی امشب تموم بشه...
_ مامانم داره به پسر دایی یک و نیم سالم یاد میده منو بزنه ،اونم منو مث بز نگاه میکنه میگه ((بو))  و دستشو بالا برده .....و الان بالاخره اومد و زد و همچنان داره میزنه ... وقتی براش ادا در میارم مامانم بهم میگه اینطوری نکن بچه یاد میگیره
_ مامانم با دیدن این بچه فقط این جمله رو میگه ((چه آیَم اولده))...
_دو شبه ب
باسلام خدمت اعضای صفحه ی خوب خانواده  برتر
من یه دختر ۲۰ ساله ام، تازه رفتم دانشگاه، ترم ۲ هستم، همون ترم اول با یه آقا پسری آشنا شدم که برحسب اتفاق جفت مون همدیگه رو دیده بودیم و از هم خوش مون اومده بود، ایشون ترم ۷ هستن و اومدن به من پیشنهاد دادن.
از همون اول به قصد ازدواج اومدن جلو الان ۶ ماهه باهم هستیم و رابطه مون در حدی جدی شده که این آقا برای من حلقه گرفته، خانواده ش در جریان هستند و خانواده ی من هم همین طور، من پدرم فوت شدند ولی ایشون با م
 میخوام میخوام میییخوام بی تفاوت باشم نمیشه!خودم نمیرم دنبالش ولی وقتی چیزی میفرستن برام که خوانندش این آقاست... :|
اه به این من!









متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.






pa
دامن سفیدش در دستان باد می رقصید. موهایش اما زیر پناه کلاهش در سکون بودند. به هرطرف نگاه می انداخت چیزی جز دشت نمی دید. دشت هایی که تا چند ماه پیش از طراوت و سرسبزی شان خشنود می گشت و هنگام قدم زدن میانشان، تمام غصه هایش فراموشش می شد. دشت هایی که اکنون به دلیل نباریدن باران یا گرمای سوزان یا شاید هم هر دو، دیگر از لطافت سابقشان اثری دیده نمی شد. او یکه و تنها میان دشت های غمگین ایستاده بود. خیره بود به سایبان تابستان های کودکی اش، تنها همدمش، تن
دامن سفیدش در دستان باد می رقصید. موهایش اما زیر پناه کلاهش در سکون بودند. به هرطرف نگاه می انداخت چیزی جز دشت نمی دید. دشت هایی که تا چند ماه پیش از طراوت و سرسبزی شان خشنود می گشت و هنگام قدم زدن میانشان، تمام غصه هایش فراموشش می شد. دشت هایی که اکنون به دلیل نباریدن باران یا گرمای سوزان یا شاید هم هر دو، دیگر از لطافت سابقشان اثری دیده نمی شد. او یکه و تنها میان دشت های غمگین ایستاده بود. خیره بود به سایبان تابستان های کودکی اش، تنها همدمش، تن
مقابلة مع سماحة السیّد هاشم الحیدریّ (حفظه الله)حوار: السیّد محمّد السیّد موسى
فی ظلّ التحدیات الکثیرة الراهنة التی تعصف بمجتمعاتنا وثقافاتنا، والتی أصبح معها المنکر معروفاً، والمعروف منکراً، کما الحقّ باطلاً والباطل حقّاً، ظهرت إلى الواجهة أهمیّة الوعی والبصیرة، من أجل التنبّه إلى هذه المخاطر المحدقة بنا ومواجهتها، وبالتالی ترسیخ دعائم هذا الدین، بشکلٍ لا تقوى علیه أعاصیر الکفر والاستکبار فی العالم. وعن هذا الموضوع، یتحدّث سماحة ا
اولا منظور از نازی در عنوان دختر همسایه نیست .
فیلم ۱۹۱۷ رو دیدین؟ خیلیا دیدن تا الان . سم مندس (کارگردان) گفته این فیلم و از داستان هایی که پدربزرگش از زمان جنگ تعریف کرده ساخته . این و گفتم چون خیلی به غیرواقعی بودن و تحریف شدن و این چیزا تو فیلم اعتراض شده بود . اصلا نمی فهمم اعتراض میکنن که چی بشه؟! اصلا فکر کن چاخان کرده کلا، چیزی عوض میشه؟ یا کلا مو به مو درست گفته، بازم چیزی عوض میشه؟ تمام کنید لطفا . 
فیلم کلا به صورت سکانس پلان به نظر میاد
ماه مهمانی خداوند است
شهر  دلها چه باخدا شده است
کوچه ها زنده اند و هستی ساز
آب و جارو برای ما شده است
هرچراغی نشانی از عشق است
عاشقی پاک و بی ریا شده است
خوش بحالش که لایق سفره است
چشم در چشم اولیا شده است
هرطرف ربّنا و ذکر سحر
خانه ی دل پر از جلا شده است
لذّت بندگی به اخلاص است
رمز اخلاص ربّنا شده است
دلبری راه و رسم خود دارد
هرکه دل داد دلربا شده است .







.
.
سلامعزاداری هاتون قبول حققبول که تو معرفی کتاب کم گذاشتمولی مدتیه که واقعا چیزی نخوندم که بگم عجب کتابی بود وهمه باید بخوننش!! از بس کتابا به فنا رفتن.ولی این خلاصه کتابای اخیر رو از من بپذیرین اگر سلیقه من رو قبول دارین
۱.وریا(سید زهرا محمدی) از کتابای به شدت خوب روزگاره❤❤
۲.زن آقا(زهرا کاردانی) اینم در سبک خودش از کتابای حال خوب کن روزگاره❤
۳.فرمان روای مه(مهدیه ارطایفه) نخونی ضرر کردی خصوصا اگه طلبه باشی! چون  موضوع قشنگی رو مطرح کرده.بحث
السّلامُ علیکَ یا وصیَّ رسولِ ربِّ العالمینَ
 
 
 
با این که «ولایت» را مولاست علی
«غربت» یک قطره است و دریاست علی*
هرچند شعارمان تفاوت دارد
ما اهل کوفه‌ایم و تنهاست علی
 
 
 
 
*بعدالتّحریر:
 
مدّتی بعد از این که رباعی را این‌جا گذاشتم، یعنی محرّم امسال، بر روی یکی از تابلوهای شهر این مصراع را دیدم:
«عالم همه قطره‌اند و دریاست حسین»
 
آشنا به نظر می‌آمد! می‌خواستم این‌جا بنویسم که لابد از آن متأثّر بوده‌ام، و هربار نشد، تا امروز که کامل
طبیعت بچه‌ها شیطنت و بازی و کنجکاویه.
تقریباً محاله که بچه‌ها رو به یک محیط جدید ببری و امتحان کردن وسایل مختلف، دست زدن به اشیاء مختلف و دویدن تو قسمت‌های آزادش اتفاق نیفته. 
اگر درِ اتوماتیک داره، حتما باید چندبار، شخصاً، باز و بسته شدنشو امتحان کنن.
اگر آب سرد کن داره باید چند بار لیوان‌ها رو آب کنن.
اگر دستگاه خرید خودکار داره باید حتماً ازش خرید کنن و امثال اینها.
خب من همیشه بچه‌ها رو تو تجربه وسایل جدید آزاد گذاشتم. خودم همیشه بودم و
۶ ماه تمرکز و سخت کار کردن می تونه پنج سال تو رو تو زندگی جلو بندازه. قدرت ثبات و خواسته رو دست کم نگیر!
  از دمدمی مزاج ها متنفرم! گرچه مدتی هم بخاطر شرایطی دمدمی شده بودم اما الان بهترم! قبلنا کنترلی رو ذهنم نداشتم عین یابو هرطرف دوست داشت می رفت و.... القصه!  اما حالا انگار دست خودمه هههه :) روزهامون قرار نیست خوب یا عالی باشن. با یکی از دانش آموزام صحبت می کردم متوجه شدم منتظر روزهای خوب و خوش و خرمی هست که فقط تو خیال خودش پیدا میشه؛ این مدل خیا
خداوند در میان طوفانها ما را احاطه می کند ومحبتش همیشه باماست تا بتوانیم به سلامت سوزوسرما ها را تحمل کنیم و یک روز شکوفا بشویم و پروانه های عاشق را جذب و جلب خودمان نمائیم تا از شهد شیرین گلهای صداقت و ایمان و فداکاریمان بهره مند بشوند 
طوفانها نعمت مخصوص پروردگارند پس درمیان طوفانها استقامت باید کرد تا دیگران را بهره مند سازیم انسانهائی که برسختی ها مقاوم تر بوده اند بهره واستفاده هایشان هم برای مردمان بیشتر و بهتر بوده است 
نمونه های فر
زیباتر از این ماه در عالم قمری نیستخورشید شده پا به فرار و خبری نیستبا تیغ نگاهش به ملک بال و پری نیستزیباتر از او روی زمین گُل پسری نیست
مشتاق ترین شب به ره عشق سحر شدچشم همه روشن شده..ارباب پدر شد
تب کرده از این جلوه گری حضرت مولاهر کس که تو را دیده شده محوِ تماشااین کیست که امشب شده مجنونیِ لیلا؟حق باشد اگر گفته خدا تبارک الله
آئینه ترین کَس به پیمبر علی اکبرغوغا نه قیامت نه که محشر علی اکبر
در پیچ و خم زلف شما باد اسیر استهر کس که خودش را به
باز در فکر امامت هستم
از میِ ناب ولایت مستم
در خیالم خم ابروی علیست
گفتگوها سخن از روی علیست
گم و گیج از رخ و رخساره ی او
عاشق و رهروی همواره ی او
آن امامی که همه عالمیان
یکطرف بوده و سوئی ایشان
آن گل سرسبد خلق جهان
اوّلین خلقتِ از آدمیان
فاتح خیبر و خیبر شکن است
مظهر عاقله ی ممتحن است
گیج و گنگم ز بزرگی و مرام
شَرّ عالم شده از ایشان رام
قدرت ناطقه ی قرآن است
گوهر بالغه ی انسان است
عدل و داد از قدم او کامل
هرکه دیوانه ی عشقش، عاقل
مظهر زندگی ذرّات
خدابیامرزه همه رفتگانو، من دو تا آبا
داشتم که هر دو طالقانی اصیل بودند اما یکیشان در کرج ساکن بود و به او میگفتیم
آبا
و یکی دیگر که قبل از به دنیا آمدن من فوت کرده بود و در طالقان مزار داشت و به او
میگفتیم: آبا طالقانی
در منزل آبای کرجی، عکس بزرگی به دیوار
بود که نظیرش رو میشد در خونه خیلی از طالقانیها دید.
  نمیدونم از کی، ولی احتمالا در همون یکی دو سالگیم، شاید وقتی که کنجکاوانه
انگشت اشاره مو به طرف عکس نشونه کرده بودم، بهم گفتند: این آقاست...
 
تمرین اول:پاشنه یک پا را بر روی یک میز با حدود ارتفاع ۱۵ اینچ بگذارید. پای خود را راست کنید. به جلوخم شوید،ازمفصل لگن خم شوید تا زمانی که یک کشش ملایم پشت ران احساس کنید.مطمئن شوید که شانه هایتان دچار چرخش نشود و همچنین از کمرخم نشوید. می خواهید پای خود را کشش دهید نه کمرخود را. این کار را ۳ بار بر روی هر پا انجام دهید. مدت زمان اجرا ۱۵ تا ۳۰ ثانیه می باشد.
تمرین دوم:بر  روی دست ها و زانوهایتان بروید.اجازه دهید شکم تان خم شود. اجازه دهید کمرتان به
بسم رب الحسین ع


السلام علیک یا اباعبدالله ع


امروز 17 مرداد ماه 1397

حدودا یک ماه و چند روزی مونده به ماه محرم 1440

انشاالله به حق خود ارباب امسال هم افتخار خادمی ایشون نصیب همه بشه  منظورم از همه هرکسی که واقعا عاشق ارباب هست.

انشاالله امسال یعنی سال 1397-1440 کسی نمونه که نرفته باشه کربلای اباعبدالله
ع.

و اونایی که رفتن بازم برن .چون نرفتن برا اونا سخت تر تموم میشه . چون صحن و
سرای رو دیدن و دل باختن...

بقول یه حاج آقایی که گفت زیر قبه دو چیز و محکم ط
سالها پیش، یه روز حوالی ظهر، دهن جسارتو جر دادیم، دو تا دختر چادری، رفتیم تو یکی از مردونه‌ترین کبابی‌های نارمک، و وقتی آقای سیبیلوی کباب‌زن پرسید می‌برید؟ گفتیم نه می‌خوریم!
بعد، همونطور که مردها با نگاه کج و معوجی به ما، میومدن، مینشستن، چهار پنج سیخ کوبیده رو تو شش هفت لقمه می‌خوردن و می‌رفتن، ما تیکه‌هاى بندانگشتی غذامونو با چنگال از لای لبهای به غایت دخترونه و رنگی فرو می‌دادیم و همراه تمام لقمه‌ها خجالت هم بود که بجویم و قورت
شب جمعه 12 دی98 بود. خوابم نمی برد. انگار نگران بودم. حالم را نمی فهمیدم اما نمی فهمیدم چه مرگمه. سردرد هم داشتم اما خواب نمی آمد. به سراغ کتاب رفتم.مطالعه. کمی خواندم تا بلکه خوابم بیاید اما نمی فهمیدم چرا نمی آید. فقط می ترسیدم دیر شود و سحر جمعه را خواب بمانم که بد حسرتی خواهد بود. بالاخره نفهمیدم کی خوابم رفت.
دقایقی مانده به اذان بیدار شدم اما بعد اذان بدجور خوابم می آمد و خوابیدم. نمیدانم چه ساعتی بود که از صدای بلند تلویزیون بیدار شدم: اعلام
زهرای بابا سلام
 
برگردیم به بیشتر از یک سال قبل. به روز عید غدیر. مثل هر سال می خواستیم برویم  پیش بی بی تا این روز را پیش بی بی باشیم. ماما حوصله شلوغی و میهمانی را نداشت برای همین صبح طوری به جاده زدیم که درست 2 ظهر وقتی آخریم میهمانها رفته بودند به مقصد رسیدیم. این طوری هم  هم روز عید پیش بی بی می بودیم و هم مجبور نبودیم به ابراز همدردیهای تکراری جواب بدهیم و قصه چگونه از دست دادنت را برای همه تکرار کنیم. فردایش زن عمو از غیبت عمو استفاده کرد و
قدردان بودن را تمرین کنید.قدردانی مزایای بسیاری دارد. تحقیقات نشان می‌دهند که این کار ما را شادتر و خوش‌بین‌تر می‌سازد، از استرس‌مان می‌کاهد و نیز می‌تواند به ما در تمرین صبر کمک کند. احساس قدردان بودن درواقع به ما کمک می کند که روی خود کنترل بیشتری داشته باشیم و راهی برای کاهش بی‌صبری خود پیدا کنیم. تمرین قدردانی راهی ساده است که با به کارگیری آن می‌توانیم فرصتی برای کاهش طیف گسترده‌ای از ناهنجاری‌های اجتماعی پیدا کنیم. وقتی خلاص‌ش
 
یادم می آید یکبار در جمعی میخواستم از دکتر ولایتی تعریفی بکنم. گفتم دوست هاشمی و مرید آقاست. به بعضی ها بر خورد و خوششان نیامد. بعضی هم گفتند عبارت خوبی در توصیف او بود.
آن اوایل که به همراه دوستان از حوزه علمیه بابل به قم مهاجرت کردم یعنی سالهای هشاد، هشتاد و یک پاتوق شب های ما موقع نماز مغرب در مسجد اعظم بود به امامت آیت الله امینی که دیشب به رحمت خدا رفت. یک قسمتی بود که باد کولر بیشتر می وزید. من و مصطفی صاحبی آن جا را هیچ وقت از دست نمی دادی
قیامت بی حسین غوغا ندارد"شفاعت بی حسین معنا ندارد"حسینی باش که در محشر نگویند"چرا پرونده ات امضاء ندارد——————
عالم همه قطره و دریاست حسین ، خوبان همه بنده و مولاست حسین ، ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش ، از بس که کَرَم دارد و آقاست حسین——————
عالم همه محو گل رخسار حسین است ، ذرات جهان درعجب از کار حسین است . دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش ، یعنی که خدای تو عزادار حسین است——————
آبروی حسین به کهکشان می ارزد ، یک موی حسین بر دو جهان م
دیشب سالگر فوت پدر شوهرم بود
همسر سردرد گرفته بود شدید
دم عوارضی به مادرشوهرم زنگ زد و هماهنگ کرد و برگشتیم خونه.
طفلکی همتا وقتی فهمید چقدر ناراحت شده بود و نگران بود....
امروز عصری خونه مادر شوهرم بودیم 
به مادر شوهرم گفتم قرار بود به کسی نگید دیگه  ناراضی  بودین و می دونستیم اونها زنگ می زنن و ...
اونها می  خواستن مادرشوهرم هم با ما مخالفت کنه
گفته چرا شما چیزی نگفتی و زندگی رو این دختر ساخته و الان اینجوری و اونجوری
مادر شوهرم هم گفته، منم گ
 
 
 
همه ی دلها و چشمها وگوشها وزبانها واحساسات وعقول عالمیان متصل به چشم وگوش و زبان  و...خداست .
تمام وسائل ارتباطی موجودات عالم به مرکزامکان ومسبب هستی عالم متصل است.
واوست پیوند دهنده قلبها ودیده ها وجانها وعقل ها و...
این ماانسانها هستیم که یک طرفه ارتباطات خود را با حضرت خالق قطع می کنیم.
ومعشوق را نگران ومحبوب را آزرده خاطر می کنیم.
فقط انسان واقعی: اذن الله. عین الله ویدالله و... می شود
ازخداست درحدیث قدسی که می فرماید:
مرا اطاعت کن. مراتم
صدای زنگ تلفنم بلند شد و همسر گوشی رو داد دستم و از اونطرفِ خط  یکی خودش رو حاجی فلانی معرفی کرد و گفت آقای غلامی شماره شما رو دادن و برای کار مستندی درمورد شهدا نیاز به فیلمبردار داریم.
ما که کارمون اینه میفهمیم وقتی طرف به تصویربردار میگه فیلمبردار، یعنی یا اینکاره نیست و یا  از بیخ یه جای کارش میلنگه. گفتم چطوری میتونم کمکتون کنم؟
گفت فردا یه جلسه داریم و چندین نفر از جانبازان و سرداران جنگ(؟) قراره بیان اینجا و ما میخوایم شما تشریف بیارید.
موقع انتخاب رشته فقط یه چیزی دلم رو می‌لرزوند. می‌گفتن الان جوونی که می‌گی «علاقه»، چند سال که بگذره می‌فهمی علاقه یه چیز گذراست و اهمیتی نداشته.
هنوز حرفشون رو تایید یا رد نمی‌کنم، ولی چند ماه پیش فکر می‌کردم دیگه پیر شدم! برام فرق نداشتن، هرکتابی که لازم بود رو جلوم می‌ذاشتم و عین ربات می‌خوندمش، شاید همون‌طوری می‌موندم بهتر بود، بی‌حس، سختی این دوران رو حس نمی‌کردم و زودی می‌گذشت. آره خلاصه، می‌گفتم چی شد اون عشق و علاقه؟
حالا قد
۱. گاهی میخوام سوالی بپرسم ولی به علت مسائلی از قبیل شرم و حیا روم نمیشه با اسم خودم بپرسم یا میخوام توصیه‌ای بکنم که به همین علتِ شرم و حیا خوب نیست صریحاً مطرحش کنم و غالباً ناشناس و خصوصی می‌نویسمشون. 
۲. گاهی مطلب طنزی خوندم که میخوام بر سرش شوخی رو ادامه بدم ولی شرم دارم از شوخی به عنوان یک خانم(آقا) در فضای عمومی. مثلا اینکه نویسنده پست آقاست(خانمه) و من دوست ندارم با کامنت خندانِ خودم به عنوان یک خانم(آقا)، به یه سری صمیمیت نابه‌هنجار دا
موقع انتخاب رشته فقط یه چیزی دلم رو می‌لرزوند. می‌گفتن الان جوونی که می‌گی «علاقه»، چند سال که بگذره می‌فهمی علاقه یه چیز گذراست و اهمیتی نداشته.
هنوز حرفشون رو تایید یا رد نمی‌کنم، ولی چند ماه پیش فکر می‌کردم دیگه پیر شدم! برام فرق نداشتن، هرکتابی که لازم بود رو جلوم می‌ذاشتم و عین ربات می‌خوندمش، شاید همون‌طوری می‌موندم بهتر بود، بی‌حس، سختی این دوران رو حس نمی‌کردم و زودی می‌گذشت. آره خلاصه، می‌گفتم چی شد اون عشق و علاقه؟
حالا قد
موقع انتخاب رشته فقط یه چیزی دلم رو می‌لرزوند. می‌گفتن الان جوونی که می‌گی «علاقه»، چند سال که بگذره می‌فهمی علاقه یه چیز گذراست و اهمیتی نداشته.
هنوز حرفشون رو تایید یا رد نمی‌کنم، ولی چند ماه پیش فکر می‌کردم دیگه پیر شدم! برام فرق نداشتن، هرکتابی که لازم بود رو جلوم می‌ذاشتم و عین ربات می‌خوندمش، شاید همون‌طوری می‌موندم بهتر بود، بی‌حس، سختی این دوران رو حس نمی‌کردم و زودی می‌گذشت. آره خلاصه، می‌گفتم چی شد اون عشق و علاقه؟
حالا قد
قسمت اول را بخوان https://t.me/peyk_dastan/17501
قسمت 55
بعد از اینکه آشپزخونه را تمیز کردم به اتاق رفتم و کنار آرشام دراز کشیدم. صبح باید سر کار میرفتم و چند ساعت دوری از آرشام برایم مثل مرگ بود!
.....
آرشام را بوسیدم و رو به سیماخانم سفارش کردم.
_مواظبش باشی ها...دیگه سفارش نکنم.
سیما خانم مهربان شانه ام رو فشرد.
_برو دختر دیرت شد.
دوباره آرشام را بوسیدم و بیرون رفتم.
به شرکت که رسیدم فیضی طبق معمول جلوی در اتاقش ایستاده بود.
_دیر کردی.
به ساعت روی دیوار نگاه کردم
بیچاره کرد منو این رکسانا!
صبح ساعت 4 صبح منو بیدار کرده که با هم بریم کوه!(کدوم کوه؟ همون کوهی که آی بله! من چمیدونم!:)) خودش با ماشین اومد دنبالم! و منو در حالی که به لحاف و تشکم متوسل شده بودم از زیر پتو به حالت سینه خیز و کشان کشان سوار ماشینش کرد! اگر این سوال اذیتتون میکنه که رکسانا کیه فقط در همین حد میتونم به شما اطلاعات بدم که خیلی دوستش دارم خیلی.....
مسیر خونه تا کوه رو من خواب بودم..به کوه که رسیدیم با یه لبخند رکسانا(میخواستم چیز دیگه بگم گ
بعد از ساخت مستند گزارش چند قتل، از طریق افراد زیادی بازخوردهای متفاوت و بسیاری را کسب کردم. یکی از سوالات کلیدی این بود که سعید امامی، سرانجام شهید بود یا نفوذی؟
فکر میکنم بازخوانی جلسه تیرماه 1378 رهبری انقلاب با سران قوا و برخی از مقامات امنیتی و قضایی و سخنان ایشان، پاسخ مهم و مناسبی به این سوال باشد:
شنبه اوّل تیر 1378، پس از اقامه نماز جماعت، از ساعت 21:30 تا 24:15، جلسه سران سه قوه (آقایان خاتمی و ناطق نوری و محمد یزدی) و آیت‌الله هاشمی رفسنجان
کدام حرکات ورزشی برای سیکس پک مناسب ترند؟متاسفانه شکم یکی از اولین نقاط بدن است که چاقی، رژیم غذایی نادرست و سبک زندگی اشتباه را نشان می دهد و در عین حال که خیلی سریع می تواند اندام را نافرم کند خیلی دیر به حالت ایده آل باز می­گردد. الزاما افرادی که شکم بزرگ دارند، چاق نیستند ولی نداشتن تحرک، نشستن بیش از حد و بسیاری موارد دیگر می­تواند باعث شود تا آنطور که می­خواهند شکم صاف و زیبا نداشته باشند. در کنار اینکه رژیم غذایی برای داشتن شکم صاف و س
اگر فعالیتی یا کاری را دنبال می‌کنید که حتی مقدار ناچیزی، بزرگتر از هدف‌ شخصی است، لطفاً از آن و چگونه شروع شدنش بنویسید. اگر کتاب یا زندگینامه‌ای سراغ دارید که‌ در همین ارتباط روی شما تاثیر گذاشته‌باشد، برای من بنویسید. اگر در این بلبشوی‌ جهانی (که انگار همه‌چیز خارج از کنترل یک آدم عادی است)، راهی برای به‌پا کردن یک چارچوب سراغ دارید، بنویسید. مهمتر از همه، اگر سرتان به زندگی شخصی گرم است و دائم نگران این‌نیستید که اگر سوراخ کشتی را ت
رویای او را می دید
روزی روزگاری در سرزمین های دور، شاهدختی زندگی می کرد که به زشتی معروف بود. وقتی در اطراف قصر راه می رفت، موهای طلایی و وز وزیش آنقدر نا مرتب بودند که به وسایل توی دست خدمتکار ها گیر می کرد و گاهی آنها را می انداخت! لباس هایش پاره و نامرتب بودند، و هیچ رنگی جز سبز جیغ و بدرنگی نمی پوشید. صورتش را می پوشاند. گاهی نقاب می زد، گاهی سرش را توی کتاب فرو می کرد، ولی همه میدانستند صورتش پر از لکه های ترسناک است، و چشمهایش مثل چشم های خف
به بهانه‌ی چالش عکس بچگی در اینستاگرام!

توی این عکس دو سال و دو ماه دارم. مکانش خونه‌ی ننه‌آقاست (مادربزرگ پدریم). این تنها عکسیه که از بچگی‌ام توی آلبوم خانوادگی پیدا کردم. از اون زمان البته خیلی تغییر کردم! الان دیگه موهام فر نیست، تپل نیستم و لب‌های سرخی ندارم. الان دیگه دو سال و دو ماه از درگذشت ننه‌آقا می‌گذره. تقویم رو نگاه می‌کنم. بیست‌ونهم ربیع‌الاول بود. شبِ ماهِ نو بود...
ما سه‌تا برادر بودیم و تقریباً هر شب دعوا داشتیم که کی پیش
صادق یعنی راست‌گو، بی‌تا یعنی بی‌همتا، مسعود یعنی خوش‌یمن، الهه یعنی خدا! هر اسمی رو می‌شنویم برامون تداعی‌کننده‌ی یه بار معنایی مشخصه. البته تا وقتی که اون اسم و معناش به گوشمون آشنا باشه. همین که اسم یه خرده عجیب غریب بشه یا از یه زبان دیگه بیاد، این بار معنایی کم یا حتی محو می‌شه. برای مثال، با این‌که «تاتیانا» یه اسم ایرانیه، خیلیامون نمی‌دونیم معنیش چیه، چون خیلی متداول نیست. یا مثلاً بیشتریا نمی‌دونیم Emma یعنی چی، چون یه اسم خار
صادق یعنی راست‌گو، بیتا یعنی بی‌همتا، مسعود یعنی خوش‌یمن، الهه یعنی خدا! هر اسمی رو می‌شنویم برامون تداعی‌کننده‌ی یه بار معنایی مشخصه. البته تا وقتی که اون اسم و معناش به گوشمون آشنا باشه. همین که اسم یه خرده عجیب غریب بشه یا از یه زبان دیگه بیاد، این بار معنایی کم یا حتی محو می‌شه. برای مثال، با این‌که «تاتیانا» یه اسم ایرانیه، خیلیامون نمی‌دونیم معنیش چیه، چون خیلی متداول نیست. یا مثلاً بیشتریا نمی‌دونیم Emma یعنی چی، چون یه اسم خارجی
خداوند همه را کمک می کند، و روزی آنها را می رساند. هیچکس نباید فکر کند که: بیهوده آفریده شده و یا اینکه، کسی در دنیا او را دوست ندارد، و به حرفهای او گوش نمی دهد! متاسفانه دنیای سکولار همه مفاهیم را، برعکس کرده و عمدا مردم را متوجه: مفاهیم غیر اصولی نموده تا، فکر کنند که تنها هستند! مثلا در تبلیغات همراه اول می بینیم که می گوید: هیچکس تنها نیست، ما همراه شما هستیم! یعنی خود را بجای خدا معرفی می کند. ذهنیت مردم را که می دانند: خداوند در همه جا هست و
 
✅ اگرچه امروزه عده‌ای نمی‌خواهند باور کنند اما علائم افول آمریکا بسیار روشن شده است.
مستند پایان مسیر
گزارش خبرگزاری مهر (۵ دلیل برای افول قریب‌الوقوع آمریکا)
مجموعه نظرات اندیشمندان آمریکایی پیرامون سقوط و افول آمریکا
دریافت فایل pdf 
گزارش بی‌بی‌سی از آمار سقط جنین و تجاوز به محارم در آمریکا
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آ
الأخوة الإسلامیة فی کلام السید القائد الامام الخامنئی
الوحدة الاسلامیة فی کلام علماء الشیعة و السنة
خطبة الإمام علی(ع) عن الوحدة بین المسلمین
على علماء الدین الحفاظ على الوحدة الإسلامیة
الوحدة فی سیرة الرسول الأعظم صلی الله علیه واله
العالم الإسلامیّ بین ضرورات الوحدة ومعیقات الاتصال
دراسة الوحدة فی الثقافة الإسلامیة http://ensani.ir/fa/article/download/338087
مفتی اهل السنة فی الیونان : العالم الاسلامی بحاجة ماسة الی الوحده
تداعیات العنف فی إخفاق الوح
قضاوت و کنجکاوی ناروا  بد است 
چرا اینقدر فضولی کردن را دوست داریم؟
ورود به حریم شخصی دیگران را با چیزهای دیگر اشتباه می گیریم
رمان می خوانیم تا سر از یک زندگی. یک حرکت یک ماجرا در بیاوریم
ما ماجراجویی را دوست داریم
چه بی رحمیم
به  بحث و دعوای زن و شوهر زل می زنیم
فوکوس نگاهمان را به سر و تن و لباس و بیماری و زیبایی افراد خیره می کنیم
به صداهای بلندیک خانواده در خانه اش دقت می کنیم
به نجوای دخترکان درحال بازی گوش می کنیم
آتو بگیران خوبی هستیم!
از به رنگ نارنجی تا احمد آقا
هر دوی این فیلم ها ، درباره ی رفتگری به اسم احمد آقاست که چند سال پیش ، کیفی که حاوی محتویاتی میلیاردی بوده را پیدا می کند و آن را به صاحبش باز می گرداند.
اما نکته ی مناقشه برانگیز که تمرکز مستند احمد آقا روی آن است ، این است که آیا انگونه که در خبر ها آمده ، دسته چک امضاشده و کارت های اعتباری و پول نقد به ارزش یک میلیارد تومن در کیف بوده یا صرفا اسناد و مدارکی به ارزش یک میلیارد به همراه تعدادی دسته چک بدون امضا (آخه چ
خب خب خب! تو مطالب قبلی کلی راجع آناهیتا ایزدبانوی آب صحبت کردیم، اما قرار بود این بلاگ در ‏مورد گردشگری و هر چیزی که بهش مربوط میشه باشه. نه؟ میخوام امروز یه مطلب راجع خوزستان ‏گردی و جاهای دیدنی خوزستان براتون بنویسم. حقیقت اینه که درسته که کل خوزستان رو نگشتم ولی ‏اون جاهایی که گشتم اونقدر خوب بوده که بخوام تجربیاتم رو باهاتون به اشتراک بذارم. فکر کنم بهترین ‏کار برای این اشتراک گذاری، نوشتن راجع به تک تک شهرهای این استان قشنگه! نمی دون
پیشاپیش بابت طولانی بودن عذرخواهم
[ترجیح دادم ماه رمضون امسال رو اینطوری شروع کنم ... می خواستم بنویسمش اما دیدم انرژی زیادی ازم میگیره و ذهنم در حال حاضر یاریم نمی کنه، منصرف شدم. تصمیم گرفتم به صورت همون نوشتار معمولی و محاوره و خودمونی، قرو قاطی  طور فقط روایت کنم. بابت طولانی بودن هم مجددا عذرخواهم. لطفا اگر حوصله ندارید بذارید سر فرصت بخونید، البته اگر علاقه ای به خوندن وراجی بافه های من دارید :) ]
 
بارون شدیدی شروع به باریدن گرفت. خدای م
شناخت نفاق و منافقین
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ عَنْ رسول الله صلی الله علیه و آله: قَالَ عَلَامَةُ الْمُنَافِقِ ثَلَاثٌ إِذَا‌ حَدَّثَ کَذَبَ وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَ إِذَا ائْتُمِنَ خَانَ‌
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج‌14، ص: 13
«نفاق» در لغت راه زیرزمینی و پنهانی است به همین جهت در زبان عرب به تونل، نَفَق می گویند، یعنی راهی که پنهان است و ورودی و خروجی دارد. از این رو به یربوع موش صحرایی که در زیر زمین کانال می زند و از یک در وارد
کنار کارما هم رفت. آخرین نوشته‌اش را چندساعت پیش، با تنِ سی و نه درجه‌ی درحال تبخیر خواندم و سری که به دوران افتاده‌بود. و از آن وقت تا حالا کمی خنک‌تر شده‌ام دوستان و تعادلم برگشته و مدام به یاد حرفی که عباس معروفی ذیل یکی از پست‌هایش نوشته‌بود چند وقت پیش، می‌افتم که: «کسی که شاهکار بنویسد، هرگز آشغال نمی‌نویسد، حتی برای دل خودش از سر استیصال. حتی در نامه‌ی خصوصی برای سگش. حتی از سر تفنن برای تخمش. کلمه خداست، و آدم خدا را برای هر ناچیز
پیکر
مطهر شهید مدافع حرم رضا اسماعیلی درحالی پیدا شد که سری بر بدن نداشت،
مادرش می گوید تا تلویزیون را روشن کردم، صحنه سر بریده رضا را در جعبه
نشان می داد که داعشی ها بعد از شهادتش پخش کرده بودند.
تاریخ انتشار : 1 مرداد 1396
بدن بی سر مدافع حرم به آغوش مادر بازگشت
مشهد،
محله مهرآباد، کوی عبادت هجده؛ خانه ای کوچک انتهای کوچه انتظارمان را می
کشد. خانه ای که حالا نه تنها در محله مهرآباد که در کل شهر خیلی ها می
شناسندش؛ آوازه اش حتی به گوش غریبه ه
 
 
پیکر مطهر شهید مدافع حرم رضا اسماعیلی درحالی پیدا شد که سری بر بدن نداشت، مادرش می گوید تا تلویزیون را روشن کردم، صحنه سر بریده رضا را در جعبه نشان می داد که داعشی ها بعد از شهادتش پخش کرده بودند.
تاریخ انتشار : 1 مرداد 1396
بدن بی سر مدافع حرم به آغوش مادر بازگشت
مشهد، محله مهرآباد، کوی عبادت هجده؛ خانه ای کوچک انتهای کوچه انتظارمان را می کشد. خانه ای که حالا نه تنها در محله مهرآباد که در کل شهر خیلی ها می شناسندش؛ آوازه اش حتی به گوش غریبه ها
 پوستر نمایشگاه شهدا
برای دریافت فایل باکیفیت روی تصویر کلیک کنید.
متن پی دی اف روایتگری شهدا را از اینجا دانلود کنید.
بسم رب الشهدا والصدیقین.
وقتی بحث از شهادت میشه، اکثر ما اون و یک چیز جدا از زندگی میدونیم.
در این نمایشگاه (در این لحظه) ما میخوایم یک مقدار از مفاهیم و معانی و عمق مسئله شهادت بگیم، که اصلاً چرا باید به شهید و شهادت فکر کنیم وخودمون و با اون مأنوس کنیم!
شهادت به مهنی مجاهدت تمام عیار در راه خداست، یعنی همون تلاش و جهاد و مبارز
اد سلیمیان

خدامُراد سلیمیان
اشاره:
پنهان زیستى امام مهدى(ع) نه تنها چگونگى
زندگى آن حضرت را در هاله‏اى از اسرار فرو برده که بسیارى از موضوعات مربوط
به حیات آن امام را نیز جزو امور پنهان نظام هستى قرار داده است.
یکى از مهم‏ترین این امور پنهان، محل
زندگى آن حضرت در طول غیبت ایشان است. از این رو بسیارى علاقه‏ مندند
بدانند که خورشید پنهان در کدامین بخش از این کره خاکى به گذران عمر
می‏پردازد و به بیان دیگر کدامین قسمت از زمین این منزلت را دار
کیفیت غسل و وضو را نیکو می دانست، اما این کارها مایه ای جز آب نداشت و نمی توانست گناهان را بشوید و دل های پریشان را راحتی بخشد. هدیه قربانی و تضرع به خداوند را پسندیده می دید، اما آیا این اعمال همه چیز را در خود نهفته داشتند؟ مگر اهداء قربانی سبب خوشبختی می شود؟ و اما خداوند؟ آیا هدیه قربانی به خداوند صحیح و ثواب و معقول و پسندیده است؟ اگر این قربانی ها و این افتخارات را به "آتمان" یگانه هدیه نکنیم، پس دیگر آن را به که می توان تقدیم کرد؟ اما "آتم
  
  توجه ؛  این متن  بدلیل تحت مالکیت بودن. و حق کپی  رایت  توسط  ناشر  ،  بصورت. جملات. رندوم Ran
یکرRandom  و تصادفی     از نرم افزار رایتین دمو   تهیه شده و نظم و نظام کلی و مفهومی و دستوری ان  مطابق نسخه ی اصل نمیباسد ،  این تنها راه به اشتراک گذاردن آثار برتری ست که ناشرین ان در ایران  حق مالکیت معنوی آثار را. در فدراسیون نشر اروپاه به ثبت رسانده اند و ما نیز بدلیل متعهد  بودن  و پ   پایبندی  به  قوانین    بریتانیا    موظف به رعایتش میباشیم. 
 
  رمان جدید کلیک کنید★                   رمان ۲وارد شوید٭  
 
 
  
ست که ناشرین ان در ایران  حق مالکیت معنوی آثار را. در فدراسیون نشر اروپاه به ثبت رسانده اند و ما نیز بدلیل متعهد  بودن  و پ   پایبندی  به  قوانین    بریتانیا    موظف به رعایتش میباشیم. 
 
یکروز  معمولی   معمولی، کم‌رنگ و غمناک زیر آسمانی ابری آغازگشته بود  ٫؛٬ چنان غمی بر وجود پسرکی غزلفروش ،تار تنیده بود که گویی دلش شیشه  و دستانِ روزگار سنگ‌ گردیده‌بود  
 
پسرک پر از حرف ه
  .      
 
  توجه ؛  این متن  بدلیل تحت مالکیت بودن. و حق کپی  رایت  توسط  ناشر  ،  بصورت. جملات. رندوم Ran
یکرRandom  و تصادفی     از نرم افزار رایتین دمو   تهیه شده و نظم و نظام کلی و مفهومی و دستوری ان  مطابق نسخه ی اصل نمیباسد ،  این تنها راه به اشتراک گذاردن آثار برتری ست که ناشرین ان در ایران  حق مالکیت معنوی آثار را. در فدراسیون نشر اروپاه به ثبت رسانده اند و ما نیز بدلیل متعهد  بودن  و پ   پایبندی  به  قوانین    بریتانیا    موظف به رعایتش میب
  
 داوود هفت سال داشت که یکروز سرد و مه آلود در اواسط آ ذر ماه سال ۷۳ از خواب برخواست تا مثل همیشه به مدرسه برود اما روزگارش دستخوش حادثه شده بود و او هرچه جست دیگر هرگز نتوانست مادرش را بیابد...
   سی تقویم بعد....
[] درون پارک محتشم روی نیمکت چوبی ، پسرکی خسته از خستگیاش ، درمانده از دلبستگیاش ، درون دفترچه ی دلنویسش مینویسد ؛ 
نیست که نیست ,مادر گویی قطره ی آبی گشته و رفته زیر زمین ، در امتداد بیست تقویم دم به دم در هر قدم نامش برده ام . من بدنبال

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها